همیشه از این که جسم و روح و احساسمو درگیرزندگی جبرگونه اطرافم بکنم وحشت داشتم ....
اما حالا کم کم دارم متوجه می شم این مثه یه اتفاق ناخوداگاه و غیر ارادی می مونه
شاید چیزی شبیه به یه باتلاق که هر چی بیشتر دست و پا می زنی بیشتر فرو میری اونوقته که احساس خفقان پیدا می کنی ولی در عین حال تو ناگزیری که این سیکل مستمر رو ادامه بدی و باز هم به نظر من قضیه جبر پیش می یاد تو باید این مسیر رو طی کنی اختیار فقط می تونه در انتخاب مسیر خودشو نشون بده ولی رفتن مسیر یک جبر مطلقه اینجاست که حالتی شبیه به یه کمدی درام پیش میاد .....
نرگس...